سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اندوه خوردن نیم کهنسال شدن است . [نهج البلاغه]

 «ضحاک بن عبدالله مشرقی » را که می شناسی ! عصر عاشورا از جبهه حق گریخت بعد از آنکه صبح تا شام را در رکاب امام شمشیر زده بود. خوف ،فرزند شک است و شک ، زاییده شرک و این هرسه ، خوف و شک و شرک ، راهزنان طریق حقند... که اگر با مرگ انس نگیری ، خوف ، راهِ تو را خواهد زد و امام را در صحرای بلا رها خواهی کرد.

تن ضحاک بن عبدالله همه عاشورا، ازصبح تا غروب، به همراه اصحاب عاشورایی امام عشق بود، اما جانش ، حتی نفسی به ملکوتی که آن احرار را بار دادند راه نیافت ، چرا که بین خود و حسین شرطی نهاده بود. « عبادت مشروط » کرم ابریشمی است که در پیله خفه می شود و بال های رستاخیزی اش هرگز نخواهد رست.این شرطی بود بین او و حسین ...

و اگرچه دیگری را جز خدای از آن آگاهی نبود، اما زنهار که لوح تقدیر ما بر قلم اختیار می رود!

صحرای بلا به وسعت تاریخ است و کار به یک یا لیتنی کنت معکم ختم نمی شود . اگر مرد میدان صداقتی ، نیک در خویش بنگر که تو را نیز با مرگ انسی این گونه هست یا خیر! اگر هست که هیچ ، تو نیز از قبله داران دایره طوافی ، و اگر نه ... دیگر به جای آنکه با زبان «زیارت عاشورا» بخوانی ، در خیل اصحاب آخرالزمانی حسین با دل به زیارت عاشورا برو .

غایت خلقت جهان پرورش انسان‌هایی است که در برابر شداید بر هر چه ترس و شک و تردید و تعلق است غلبه کنند و حسینی شوند. هر چند جهاد فی سبیل الله بهترین عرصه‌ی پرورش کمالات انسانی است، اما خود از خورشید ولایت نور می‌گیرد.



 
نوشته شده توسط : سبحان |  پنج شنبه 94 آذر 12  ساعت 5:14 عصر 

احتمالا زمستان سال 68 بود که در تالار اندیشه فیلمی را نمایش دادند که اجازه اکران از وزارت ارشاد نگرفته بود. سالن پر بود از هنرمندان ، فیلمسازان ، نویسندگان و ... در جایی از فیلم – آگاهانه یا ناآگاهانه – داشت به حضرت زهرا(سلام الله علیها) بی ادبی می شد. من این را فهمیدم . لابد دیگران هم همینطور ، ولی همه لال شدیم و دم برنیاوردیم . با جهان بینی روشنفکری خودمان قضیه را حل کردیم. طرف ، هنرمند بزرگی است و حتما منظوری دارد و انتقادی است بر فرهنگ مردم، اما یک نفر نتوانست ساکت بنشیند. داد زد : خدا لعنتت کند! چرا داری توهین می کنی؟!

همه سرها به سویش برگشت در ردیف های وسط بود ، آقایی بود چهل و چند ساله . با سیمایی بسیار جذاب و نورانی . کلاهی مشکی بر سرش بود و اورکتی سبز بر تنش . از بغل دستی ام پرسیدم : « این آقا را می شناسی ؟» گفت : « سید مرتضی آوینی است ».

*******

به نقل از کتاب همسفر خورشید - علی تاجدینی



 
نوشته شده توسط : سبحان |  یکشنبه 91 تیر 18  ساعت 11:27 عصر 

جانباز شیمیاییشیطان می خواست که با قدرت سلاح بر جهان حکومت یابد و مومنین، با گوشت و پوست و رگ و استخوان در برابرش ایستاده اند، بمب ها و موشک هایش را به جان خریدند و در فضایی آکنده از بخارات مرگبار شیمیایی، از استقلال و شرف و عزت خویش دفاع کردند... و هرگز در برابر عمل خویش مزدی نخواستند. اما اکنون که علی الظاهر جنگ خاتمه یافته است، آیا باید در فراموشکده ها و غفلت کده های اذهان من و تو، در هیاهوی شهر گم شوند و...

شاید جنگ خاتمه یافته باشد، اما مبارزه هرگز پایان نخواهد یافت و زنهار!، این غفلتی که من وتو را در خود گرفته است، ظلمات قیامت است. 

شهید سید مرتضی آوینی



 
نوشته شده توسط : سبحان |  یکشنبه 90 آبان 29  ساعت 7:27 عصر 

    « قافله عشق در سفر تاریخ است و این تفسیری است بر آنچه فرموده اند: کل یوم عاشورا و کل ارضٍ کربلا... این سخنی است که پشت شیطان را می لرزاند و یاران حق را به فیضان دائم رحمت او امیدوار می سازد.

... و تو ، ای آن که در سال شصت و یکم هجری هنوز در ذخایر تقدیر نهفته بوده ای و اکنون ، در این دوران جاهلیت ثانی و عصر توبه بشریت ، پای به سیاره زمین نهاده ای ، نومید مشو ، که تو را نیز عاشورایی است و کربلایی که تشنه خون توست و انتظار می کشد تا تو زنجیر خاک از پای اراده ات بگشایی و از خود و دلبستگی هایش هجرت کنی و به کهف حَصینِ لازمان و لامکان ولایت ملحق شوی و فراتر از زمان و مکان ، خود را به قافله سال شصت و یکم هجری برسانی و در رکاب امام عشق به شهادت رسی... یاران! شتاب کنید ، قافله در راه است . می گویند که گناهکاران را نمی پذیرند ؟ آری ، گناهکاران را در این قافله راهی نیست ... اما پشیمانان را می پذیرند . آدم نیز در این قافله ملازم رکاب حسین است ، که او سرسلسله خیل پشیمانان است ، و اگر نبود باب توبه ای که خداوند با خون حسین میان زمین و آسمان گشوده است ، آدم نیز دهشت زده و رها شده و سرگردان ، در این برهوت گمگشتگی وا می ماند .»(شهید آوینی-فتح خون)

انشاءالله فردا عازم زیارت عتبات هستم و اگر خداوند توفیق دهد و حضرت علی علیه السلام رخصت بفرمایند،لحظات پایانی سال 89 را در جوار حرم مطهر ایشان به سر خواهم برد.

 و چه سالی بود سال 89...

تصور ابتدایی این است که نقطه عطف معمولا در میانه یک مسیر واقع می شود ،اما وقتی سال 89 را بصورت مقطعی مورد بررسی قرار می دهم ،امیدوار می شوم که نقطه عطف و نقطه تعالی بنده در این چند روزه پایان سال واقع شود و با شروع سال جدید در سرزمین کرب و بلا بعنوان عضوی از سلسله پشیمانان تاریخ، از ملازمین رکاب امام حسین علیه السلام باشم و مرا نیز به باب توبه ای که خداوند با خون حسین میان زمین و آسمان گشوده است ، راهی باشد و از دهشت و رهاشدگی و سرگردانی این سیاره رنج، خلاصی یابم.(یا دلیل المتحیرین)

همه دوستان بنده را حلال بفرمایند ،من هم قول می دهم که در همه مشاهد شریفه دعا گویشان باشم.(انشاءالله)

پیشاپیش فرارسیدن سال 1390 را هم تبریک می گویم و دوباره فریاد می زنم

عید ملت مستضعف روزیست که مستکبرین دفن شوند.

به امید پیروزی مسلمانان کشورهای منطقه خاصه شیعیان کشور بحرین



 
نوشته شده توسط : سبحان |  پنج شنبه 89 اسفند 26  ساعت 11:28 عصر 
<      1   2      

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
تقصیر جمعه هاست ...
سخت گیری در حفظ بیت المال
روند رشد اشرافیت و رفاه طلبی
اینجا هیچ چیز متعارف نیست؟!!!
تبرک است ...
هزار نفر از ما بمیرد، هیچ خبرى نمى‏ شود!
سلوک ذیل سیاست
دانلود فیلم شناخت سی امین جشنواره فیلم فجر
از اهل معصیت مى‏ شدید یا اهل عبادت؟
انسان انقلاب اسلامی
[عناوین آرشیوشده]